باران
عشق
جدیدترین مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان باران و آدرس alirezafarzi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





عشق چیست...

ه کودکی گفتند عشق چیست؟گفت:بازی

 

به نوجوانی گفتند عشق چیست؟گفت:رفیق بازی

 

به جوانی گفتند عشق چیست؟گفت:پول وثروت

 

به پیری گفتند عشق چیست؟گفت:عمر

 

به عاشق گفتند عشق چیست؟چیزی نگفت.

 

       آهی کشید و سخت گریست!!!!!!

 

[ دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:, ] [ 22:5 ] [ A:sh ]

آوای سکوت...

وای سکوت من آوای انتظار است و بس

من از بغضی میگویم که شاهراه وجودم را گرفته است

من از نفسی میگویم که میان راه مانده است

من از سخنی میگویم که لابلای حنجره ی خسته ام غوغا میکند

من از ناتوانی ام میگویم ،وتوباز روی میگردانی و سخن ازگفتن میزنی

من بدنبال راهی برای دوری ازین کبودی ،که این بغض به جانم انداخته است ،میگردم

دیگر نایی برایم نمانده تافریادش کنم

زانوانم را جلوی تو خم کرده ،ملتمسانه چشمانم را به تو دوخته ام

زل زده ام در تمام افکارت تا از زلالیِ بغضی که چشمانم را تر کرده، راز دلم را فاش کنی برای خودت

و من آخرین توانم را مجالی برای ماندن،بیشتر ماندن بکنم تا باز زل بزنم

تو بی خبر از بغض فرو خورده مرا شلاق میزنی ومن از ترس بعد از فریاد بغضم که غرق در سیلش شوم آن را نگه داشته ام حتی اگر نفس ببندد جان مرا

نه شلاق بزن، نه روی گردان شو .زل بزن در خیسی افکارم که جمع شده اند در چشمانم

دستانم منتظر توست،لمس کن وبمان

بمان تا زل بزنیم در افکار نو وپوسیده ی هم تا رهایی

 


[ دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:, ] [ 22:4 ] [ A:sh ]

کاش می شد...

كاش ميشد با شقايق حرف زد

كاش ميشد آسمان را لمس كرد

كاش ميشد مثل يك غنچه شكفت

كاش ميشد زندگي را گرم كرد

كاش ميشد تا بباري مثل ابر

كاش ميشد سبز باشي چون درخت

كاش ميشد واژه واژه شعر شد

كاش ميشد از قفس آزاد شد

كاش ميشد عشق را تقسيم كرد

كاش ميشد عشق را تفسير كرد

 


[ دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:, ] [ 22:3 ] [ A:sh ]

A&Z


پسورد تمام چیزهایم

شماره ی تــــــ ــــــو شده است

و من دائم شماره ی تو را میگیرم

بدون آنکه صدایــــ ـــــــ ــــت را بشنوم....
[ دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:, ] [ 22:0 ] [ A:sh ]

آخرین تکه قلبم...

خرين تكه قلبم را كه از آن حادثه سرخ مانده است به تو مي سپارم هر چند كه در چشمانت مسافري بيقرار مي بينم كه هر لحظه قصد سفر دارد.


آخرين روز تنهايي را به دست فراموشي مي سپارم كه شايد روزهاي با تو بودن انتظارم را بكشند.

آخرين لحظه بودنم را به تو تقديم مي كنم تا شايد ثانيه ها تو را به فرصت ماندن بخوانند امروز آن مسافر هميشگي چشمانت عازم سفري بي بازگشت شد و آخرين نگاه من در انتهاي جاده يخ زد و اكنون آخرين قطره اشكم را به روي تنها يادگاري ات مي ريزم تا شايد مرهمي باشد براي آخرين تكه قلبم.

 


[ دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:, ] [ 21:56 ] [ A:sh ]

سوختن برای عشق...

 

وقتی خورشید طلوع كرد از پشت پنجره كلبه ای قدیمی شمع  سوخته ای را دید كه از عمرش لحظاتی بیش نمانده بود. به او پوزخندی زد و گفت : دیشب تا صبح , خودت را فدای چه كردی ؟
شمع گفت : خودم را فدا كردم تا كه او در غربت شب غصه نخورد. خورشید گفت : همان پروانه كه با طلوع من ترا رها كرد ؟

شمع گفت : یک عاشق برای خوشنودی معشوق خود همه كار می كند و برای كار خود هیچ توقعی از او ندارد زیرا كه شادی او را , شادی خود می داند. خورشید به تمسخر گفت : آهای عاشق فداكار ، حالا اگر قرار باشد كه دوباره بوجود آیی , دوست داری كه چه چیزی شوی ؟

 

شمع به آسمان نگریست و گفت : شمع ، دوست دارم دوباره شمع شوم. خورشید با تعجب گفت : شمع ؟ شمع گفت : آری شمع ؟؟؟ دوست دارم كه شمع شوم تا كه دوباره در عشقش بسوزم و شب پروانه را سحر كنم. خورشید خشمگین شد و گفت : چیزی بشو مانند من تا كه سالها زندگى كنی , نه این كه یک شبه نابود و نیست شوی.

 


شمع لبخندی زد و گفت : من دیشب در كناره پروانه به عیشی رسیدم كه تو در این همه سال زندگیت به آن نرسیدی !!! من این یک شب را به همه زندگی و عظمت و بزرگی تو نمی دهم. خورشید گفت : تو كه دیشب این همه لذت برده ای پس چرا گریه می كنی ؟ شمع با چشمانی گریان گفت : من برای خودم گریه نمی كنم , اشكم من برای پروانه است كه فردا شب در آن همه ظلمت و تاریكی چه خواهد كرد و گریست و گریست تا كه برای همیشه

[ دو شنبه 7 شهريور 1391برچسب:, ] [ 21:58 ] [ A:sh ]

عزیزم...تاخط

 

+ زندگي ، نقطه سر خط ... بي وفاييت شده عادت

تو نوشته بودي ؛ ديــدار ؛ سه تا نقطه... تا قيامت

زندگي ، نقطه سر خط ... تلــگرافي شده نامـه ت

قلبمو مچـاله كردي ، لاي نقطه چين نامـه ت

++ عزيـــــــــــــــزم ، نقطه ته خط ... برو با خيال راحت....

به تو تقديم اين ترانه ، عوض جواب نامه ت...

+ با 32 حرف دلگير ، مختصر مفيد و ساده

گفتي كه سايه ي عشقت ؛ از سرم خيلي زياده

زير درد و خط كشيدي ، ضربدر زدي رو اسمم

تا كه بدونم كه به عشقت ، تا كه جون دارم طلسمم ...!

++ عزيـــــــــــــــزم ، نقطه ته خط ... برو با خيال راحت....

به تو تقديم اين ترانه ، عوض جواب نامه ت...

+ روي يك كاغذ بي خط ؛ حرفاي خسته به نوبت

روي سرزمين نامه ت ، حرف "تِ" كرده قيامت

تِ مث تو ، مث ترديد ...تِ مث اخر طاقت ..

 مث تنهايي... مث تب .... مث اخرخيانت ...

++ عزيـــــــــــــــزم ، نقطه ته خط ... برو با خيال راحت....

به تو تقديم اين ترانه ، عوض جواب نامه ت...

عزيــــــزم ... نقطه ته خط !

 


[ دو شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ] [ 21:55 ] [ A:sh ]
شعرهای عاشقانه
 
بیا تا پیدا شم

تو باش تا من باشم

هنوز می شینم به هوای دیدن تو

تو با این دل کندن

کجا رفتی بی من

بگو نزدیکم به شب رسیدن تو

بیا که رها شم از اینهمه درد

که صدا شم از این شب سرد

که تموم بشه فاصله ها

بیا که من از تو خسته ترم

که من از من بی خبرم

به هوای خونه بیا

 تا پیدا شم

تو باش تا من باشم

هنوز می شینم به هوای دیدن تو

تو با این دل کندن

کجا رفتی بی من

بگو نزدیکم به شب رسیدن تو

بیا که رها شم از اینهمه درد

که صدا شم از این شب سرد

که تموم بشه فاصله ها

بیا که من از تو خسته ترم

که من از من بی خبرم

به هوای خونه بیا

تا پیدا شم

نزار تنها باشم

هنوز میشینم به هوای دیدن تو

تو شب رسیدن تو

به هوای دیدن تو

تو شب رسیدن تو 


[ دو شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, ] [ 21:53 ] [ A:sh ]

عشق

گل عشقت كه‌ می بویم به‌ یاد آن نگاه‌ خیس و نم ناكت

شوم، آشفته‌ و دیوانه‌ هردو نگاه‌ پاك و غم ناكت

تو كه‌ باد بهارانی بر این تن وز كه‌ می سوزد تنم در تب

كه‌ می سوزد دلم در آتش سینه‌

چنان شمعی بر افروزد میان آسمان شب

تو احساسات نوید عاشقی را دادو باراندی

دوچشم بی فروغم را

به‌ دشت خشك احساسم

فرا دادی كبوتر وار پروازی

به‌ اوج قله‌های درك و ادراكها ولی افسوس و صد افسوس

فنا گشتند همه‌ در اوج رویاها

كنون بار سفر بسته‌ و از تو دور خواهم شد

و چون گمگشته‌ ای در جاده‌ پایان رویاها پیشخواهم رفت

و چون تو بنگری از پشت این مه‌ غبار آلود خواهد دید

هنوز در حال رفتن هستم و اجباری به‌ رفتن بود

رفیقا پس دگر دیگر نگو جانا تو خود ویرانه‌ كردی

آشیان عشق و دوستی را.

[ دو شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, ] [ 21:46 ] [ A:sh ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
درباره وبلاگ

سلام دوستان به وبلاگ علیرضاو شبنم خوش آمدید
آرشیو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 19
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 92
بازدید کل : 8749
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1